وابستگی متقابل
طرفداران جهانی شدن تمام این پیامدها را به عنوان تحولات مثبت در نظر می گیرند، هر چند که در دولتهای چند قومیتی شکننده که برآمده از درگیری هستند.
با وجود این حدس و گمانها، هنوز اثبات نشده است که آیا فرایند جهانی شدن و خصوصا نقش جریانهای اطلاعاتی فرامرزی در غالب کشورها واقعا سبب تقویت جهت گیریهای جهان و طنانه در میان عموم مردم شده است. شک گرایان در مورد این قضیه تردید دارند که آیا شناخت دولت ملی در میان عموم مردم کاهش یافته و اینکه آیا هویت جهان وطنانه جدید به قدر کفایت قدرتمند هست که بتواند جایگذین جاذبه های قبیلهای داخلی ناسیونالیسم گردد. از نظر آنتونی اسمیت، ما شاهد رشد بلوکهای منطقه ای هستیم، در این بلوکها، در عوض ظهور نظم جهانی جدیدی که فراتر از دولت ها رود، هنوز دولت ها. کنشگران اصلی هستند. اسمیت بیان می کند که نقش سازمان ملل متحد در توسعه، حفظ صلح و حقوق بشر بدون فرسایش - حتی شاید تقویت - نگرشهای ریشه دار در مورد ناسیونالیسم و دولت ملی، گسترش یافته است:
ما هنوز به آن مرحله نرسیده ایم که به تعیین نوع فرهنگ جهانی و ایده آل های جهان وطنانهای بپردازیم که جایگذین درستی برای جهان ملتها، باشد" مان با حمایت از نظریه قطبی شدن، استدلال می کند که الگوهای پیچیدهای - و نه روندهای معین - در زمینه رابطه جهانی شدن و ناسیونالیسم وجود دارد، با وجود تهدیدات احتمالی دولت ملی، واکنش عمومی در برابر نیروهای جهانی شدن، احتمالا سبب تقویت . و نه تضعیف - هویت های ملی شده است. هوسون نیز به احیای ناسیونالیسم اعتقاد دارد. به گفته ی وی: نیمه پایانی قرن بیستم در تاریخ به عنوان عصر جدید ناسیونالیسم های متکثر و دامن گیر شناخته می شود . اصرار بر بیان هویت فرد و اینکه این هویت به شکل ملموس توسط دیگران به رسمیت شناخته شود، به طور فزایندهای همه گیر شده است و حتی در زمان افول نیز باید به عنوان یک نیروی اساسی شناخته شود که آشکارا به همگن سازی جهان تکنولوژیک اواخر قرن بیستم می پردازد».
منازعات اخیر که منجر به تولد دولت های ملی جدید مانند تیمور لسته و کوزوو و جدال داخلی مداوم و لاینحل بر سر هویتهای قومیت - ملیت گرایانه مانند تقاضا برای خودمختاری در ناحیه کردنشین عراق، ببرهای تامیل در سری لانکا و اقدامات خشونت طلبانه TTA در ناحیه باسک اسپانیا و نیز تجزیه صلح آمیز چک اسلواکی، فروپاشی یوگوسلاوی و منازعه در مورد جدایی اجتماعات زبانی در بلژیک، شده است، همگی مؤید این تفسیر هستند. موازی با این دیدگاه، کاستلز نیز بیان می کند که جهانی شدن، مقاومت سازمان یافته را تقویت کرده است؛ شورشیان زاپاتیستاس در چیاپاس مکزیک، شبه نظامیان جناح راست در ایالت متحده و القاعده در افغانستان نمونه هایی از این مقاومت محسوب می شوند. کاستلز بیان می کند که: «مردم سراسر جهان از اینکه کنترل خود را بر زندگی، محیط، شغل، اقتصاد، حکومتها، کشورها و سرانجام سرنوشت کره خاکی از دست داده اند، در رنج و عذاب هستند.
این دیدگاه بر آغاز و گسترش جنبش های اجتماعی ضد جهانی شدن تأکید دارد. تظاهرات گسترده در مقابل جلسات سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و گروه G8 و همچنین اقدامات گروه های «اسلوفود»، که محصولات محلی سنتی را ترجیح می دهند و برای از دست رفتن اجتماعات فرهنگی متنوع اظهار تأسف می کنند، نمونه هایی از این جنبشها هستند. اگر این نیروها انعکاس یک پدیده عمومی جهانی باشد . و نه فعالیتهای اقلیتهای کوچک و پر هیاهو - می توان ادعا کرد که هویتهای ملی و محلی کمرنگ نشده اند و حتی ممکن است با قدرتی جدید در واکنش علیه جهانی شدن، دوباره ظاهر شوند.
منبع: جهانی شدن و تنوع فرهنگی، پیپا نوریس و رونالد اینگلهارت، ترجمه: عبدالله فاضلی و ساجده علامه،صص197-195، چاپ و نشر سپیدان، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۵
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}